به گزارش میراث آریا، اینجا صداها متفاوتاند. صدای چرخهای چادرشببافی از پنجرههای چوبی خانهها بیرون میدود، در کوچههای باریک سنگچین میپیچد و با آواز پرندگان در میآمیزد. در هر خانه، زنی نشسته است بر دار، دستانش نرم و چالاک بر تارها میلغزد، و نگاهش جایی میان خیال و واقعیت میچرخد. او فقط پارچه نمیبافد، بلکه روزگار میبافد. شادی و غم، امید و صبر، و ریشههای مادری را در تار و پود میکشد.
رویین، با معماری پلکانیاش، بر دامنه کوه چون تابلویی زنده نشسته است. خانهها بر شانه هم بنا شدهاند؛ بامی، حیاط همسایه است و دیواری، مرز مهربانی. از بالاترین پله که بنگری، روستا همچون قالی عظیمیست که طبیعت و انسان با هم بر زمین گستردهاند. جویهای باریک در میان کوچهها میلغزند و صدای آب، موسیقی نرم روزهای تابستان است.
اما آنچه رویین را از هر ده دیگری متمایز میکند، تنها چشماندازش نیست؛ تاریخ و هنر در اینجا جاری است. بیش از پنج قرن است که نساجی در این روستا نه به عنوان شغل، بلکه به عنوان رسمِ زندگی ادامه دارد. چادرشبهای رنگارنگ، دستمالهای سنتی، حولهها و پارچههای نخیِ لطیف، یادگار دستهاییاند که نسل به نسل این هنر را زنده نگه داشتهاند.
در روزگاری که ماشین و سرعت، دست انسان را از خلق جدا کرده، زنان رویین هنوز پای دار مینشینند، نخ را رنگ میکنند، و با هر ضربه دفتین، ذرهای از هویت سرزمینشان را در پارچه میدوزند. هر نقش، داستانی دارد. بعضی از چادرشبها نقش خورشید دارند، بعضی طرح شاخه انار یا خطوطی که مسیر زندگی را یادآوری میکند.
در سالهای اخیر، این روستا به عنوان نخستین دهکده نساجی کشور شناخته شده است؛ عنوانی که نه فقط افتخار، بلکه مسئولیتی سنگین بر دوش مردمانش نهاده است. از میان بیش از دویست دار فعال، هر روز صدای بافتن و خنده و گفتگو برمیخیزد. مردان، پشم و پنبه میرانند؛ زنان، تار میزنند؛ و جوانترها در کارگاههای کوچک، راه مادرانشان را ادامه میدهند.
اما رویین فقط کار نیست، روح است. مردمانش به زبان تاتی سخن میگویند؛ زبانی که همانند هنرشان از گذشتههای دور تا امروز رسیده است. کودکان در کوچهها به لهجهی مادرانشان میخندند و بزرگترها زیر سایه درختان گردو، چای مینوشند و از قیمت نخ و رنگ سخن میگویند.
با همه زیباییها، این دهکده نیز چون هر اثر زندهای، در معرض فرسایش است. تغییر سبک زندگی، کمبود مواد اولیه، نبود بازار منصفانه و سایهی واسطهها، گاه بر دل زنان بافنده سنگینی میکند. با اینحال، رویین هنوز زنده است، چون ریشه دارد. چون هر صبح، دختری جوان از خانه بیرون میرود، تکهای از پارچهی مادرش را بر دوش میاندازد و بر دار چوبیاش قسم میخورد که هنر را ادامه دهد.
گردشگرانی که به این روستا میآیند، گاه حیرت میکنند که چگونه در این سکوت کوهستان، چنین جنبوجوشی نهفته است. بوی نخ تازه رنگشده، صدای دار، و لبخند پیرزنی که با غرور پارچهاش را نشان میدهد، برای هر مسافری تجربهای ناب است.
رویین، دهکدهای است که زمان در آن نمیگذرد؛ بلکه میبافد، میتابد، و خود را دوباره زنده میکند. اینجا، هر کوچه شعریست از زندگی، هر خانه کارگاهی از ایمان، و هر پارچه، سندی از تداوم زنانگی و فرهنگ ایرانی.
روزی شاید دارها خاموش شوند، اما نسیمی که از لابهلای چادرشبهای آویخته میگذرد، هنوز بوی دستهای زنان رویینی را خواهد داشت؛ بوی ریشه، بوی ماندگاری.
انتهای پیام/
نظر شما